سلام بر عباس
سلام بر دستان بریده
سلام بر ساقی تشنگان کربلا
ز در درآ و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن
ستاره شب هجران نمی‌فشاند نور
به بام قصر برآ و چراغِ مَه برکُن
بگو به خازن جنت که خاک این مجلس
به تحفه بر سوی فردوس و عودِ مِجمر کن
چو شاهدانِ چمن زیردست حسن تواَند
کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن
فضول نفس حکایت بسی کند ساقی
تو کار خود مده از دست و مِی به ساغر کن
حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال
بیا و خرگه خورشید را منور کن
طمع به قند وصال تو حد ما نبود
حوالتم به لب لعل همچو شکر کن
من کشته اشکم هر مومنی مرا یاد کند اشکش روان شود.
کجاست همنفسی تا بشرح عرضه دهم
که دل چه میکشد از روزگار هجرانش
طبقه بندی موضوعی
-
انتظار
(۲) -
ادبیات عرفانی
(۶) -
ادبیات معاصر
(۲) -
طنز
(۱) -
حافظ
(۴) -
شعر
(۵) -
شاهکارهای ادبی
(۴) -
دین
(۷)
بایگانی
- مرداد ۱۳۹۴(۱)
- اسفند ۱۳۹۳(۲)
- بهمن ۱۳۹۳(۳)
- آبان ۱۳۹۳(۲۴)
آخرین مطلب
-
۹۴/۰۵/۰۷آبشار لارچشمه ماسوله(استان گیلان)
-
۹۳/۱۲/۲۷خدایا
-
۹۳/۱۲/۰۵مرا نصیب غم آمد به شادی همه عالم
-
۹۳/۱۱/۰۵اصبروا و صابروا
-
۹۳/۱۱/۰۴چه نشستی برخیز!
-
۹۳/۱۱/۰۴پر کن پیاله را
-
۹۳/۰۸/۲۵به عزتت سوگند که من از پشیمانانم
-
۹۳/۰۸/۲۳بر درخت تر کسی تبر نمی زند
-
۹۳/۰۸/۲۳یا نفسُ جِدِّی
-
۹۳/۰۸/۲۰جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها
نویسندگان
- hasan soltani(30)